به گزارش آیفیلم ۲، هشتم میزان/مهرماه نه صرفاً یک تاریخ در برگهای تقویم، که روزی است آغشته به عطر جاودانگی؛ روزی که یاد «مولانا جلالالدین محمد بلخی» در جان فارسیزبانان از کابل تا دوشنبه و از هرات تا شیراز میدمد. مولانا، آن خورشید تابندهٔ عرفان، با کلماتش آسمان اندیشه را روشن ساخت و با شعرش راههای بیانتها به سوی حقیقت گشود.
او شاعری نبود که تنها وزن و قافیه بیافریند؛ او کیمیای کلام داشت و هر واژه در زبانش به زر بدل میشد. «مثنوی معنوی» او، چون دریای بیپایان، حکایتهای کهن را در خود جای داد و به چراغی برای سالکان بدل ساخت؛ و «دیوان شمس» او، آتشی است که هنوز بر دلها میتازد و خاموشی نمیشناسد. در هر بیت، نغمهای از یگانگی و در هر غزل، پرتوی از آسمان عشق نهفته است.
مولانا آموزگار خرد و دل بود؛ از عقل میگفت تا چراغ راه شود و از عشق میخواند تا جانها را به هم پیوند دهد. در سخنش، فراق پلی بود برای وصال و خاموشی خود زبانی بود رساتر از هزار نوا. چه زیبا گفت:
«هر که او از همزبانی شد جدا
بیزبان شد گرچه دارد صد نوا»
رد پای مولانا در کوچههای تاریخ پراکنده است: بلخ، گهواره کودکیاش؛ نیشابور، یادگار دیدار با عطار؛ ری و تبریز، نشانههای سفر؛ و قونیه، خانه ماندگار او. این شهرها هر یک چون ستارهای در آسمان زندگیاش میدرخشند، اما خورشید اصلی همان کلامی است که مرزها را شکسته و همه فارسیزبانان را در یک حلقه محبت گرد آورده است.
برای مردمان افغانستان، تاجیکستان و ایران، مولانا تنها یک شاعر نیست؛ او همنفس جاودان ماست، صدایی است که ما را به یاد خاستگاه مشترک و زبان واحدمان میاندازد. وقتی در کابل و تهران، صدای غزلهای او پیچد یا در بخارا و دوشنبه نامش به مهربانی بر زبان آید، دلها میفهمند که ما در حقیقت یک رودیم با سرچشمهای واحد.
بزرگداشت مولانا یعنی بزرگداشت فرهنگ خراسانی، پاسداشت زبان پارسی و جشن گرفتن برای یگانگی دلها. او از قونیه با ما سخن میگوید، اما نغمهاش از بلخ برمیخیزد و در تمام جهان میپیچد. هنوز بانگ نی او شنیده میشود:
«بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جداییها شکایت میکند»
و چه خوش که در این روز، ما بار دیگر بیاد آوریم که در جان مولانا، سرزمینها مرز ندارند و تنها عشق است که راه را روشن میسازد.