ایرانگردی
روزگاری شمال افغانستان سرزمین عشاقی بود که داستان آنها در اشعار شاعران کهن ماندگار شده و عشق پاکشان بر قلب تاریخ ادبیات فارسی حک شده است.
به گزارش آی فیلم2، در این بین شاعرهای فارسی زبان نقش بسزایی در آن تاریخ داشتهاند که یکی از این شاعرهای عاشق «رابعه بلخی» است.
رابعه بلخی کیست و چرا داستان او ماندگار شد؟
اولین بانوی شاعر زبان فارسی دری که در کتابها او را به نام رابعه نامیدهاند دختر کعب قزداری که شخصی فاضل و محترم در دوره سلطنت سامانیان بوده و در سیستان شهر «بست» قندهار و بلخ حکومت میکرده است.
رابعه تحت تعلیمات پدر توانست گویش دری را در حد اعلا بیاموزد. ذوق و استعداد، وی را جزو شاعران و قصیده پردازان پارسی گوی قرار داد.
رابعه کعب قزداری در سده چهارم هجری قمری در شهر «حصدار» بلوچستان میزیست این شهر در مسیر کراچی به کویته و بین دو کوه قرار دارد.
رابعه دختر کعب قُزداری نخستین زن شناخته شده شاعر پارسی سرای نیمه نخست سده چهارم هجری (914-943میلادی)است.
از او به عنوان مادر چکامه پارسی نام بردهاند. رابعه مشهور به رابعه بلخی و «زینالعرب» بود. وی هم دوره با سامانیان و رودکی بوده، خانواده رابعه از عرب های کوچ کرده به خراسان بودند.
بلخ از ولایت های مهم خراسان بزرگ و از قدیمیترین ولایت های افغانستان است. امروزه رابعه بلخی یکی از پرآوازه ترین شاعران زن افغانستان نیز خوانده میشود.
کعب قزداری پدر رابعه حاکم بلخ بود، رابعه دختری سیهچشم و بلند قامت و زیبا بود و بسیار زیبا سخن میگفت با وجود اینکه وی خواستگاران زیادی داشت، اما پدر همه را بیجواب میگذاشت تا به بستر مرگ افتاد.
در بستر مرگ به پسر خود «حارث» سفارش کرد که وی را به شخصی که لایق رابعه نیست، نسپارد.
حارث پس از از پدر بر تخت سلطنت نشست و جشنی با شکوه برگزار کرد. در این میان غلامی زیبا رو تحت نام «بکتاش» در میان جمع به پذیرایی میپرداخت.
رابعه وی را دیده و یکدل نه صد دل عاشق بکتاش شد ، رابعه اشعارش را خطاب به بکتاش میسرود و این ابیات نغز زبان به زبان میچرخید.
این دلداده گی، باعث مریضی وی شده و حالش را دگرگون کرد، رابعه دایه ای مهربان و دلسوز داشت که با ترفند و حیله توانست این عشق پنهان را از زبان وی بیرون کشد.
پس از آن نامه یی برای بکتاش نوشت و از این دلداده گی به وی نیز خبر داد، بکتاش نیز پس از خوانش نامه گرفتار این عشق شد.
روزی بکتاش، رابعه را در بازار دید و به طرف وی آمد، رابعه با خشم بکتاش را از خود دور کرد، این غلام دلسوخته که از عمل رابعه متعجب بود دلیل این رفتار را پرسید و در جواب از رابعه شنید که نیاز به عشق ترحم انگیز وی ندارد.
رابعه گفت که دلداده گی وی ناشی از سوز و گداز درونی است نه عشقی مجازی. چندی بعد در میدان جنگ بکتاش با زخم شمشیری بر فرق سر زخمی شد و سیاهپوشی با صورت بسته وی را از میدان کارزار نجات داد.
رابعه با نامه یی برای بکتاش از نجات وی خبر داد و از خداوند به خاطر نجات وی تشکر کرد.
در جشن پیروزی که رودکی هم در آن حضور داشت عشق وی برملا شد، حارث دستور داد بکتاش را در چاهی زندانی کرده و رگ دست رابعه را در حمام بزنند، بدین صورت رابعه در خون خود غلطید.
بکتاش پس از از شنیدن این خبر برآشفت و از زندان فرار کرد و با حمله به خانه حارث سر وی را از گردن جدا کرد و سپس بر مزار رابعه خنجری بر سینه خود فرو نشاند.
بزرگداشت و احترام روزافزون بانو رابعه بلخی
امروزه از بانو رابعه، نه تنها به عنوان شاعری چیره دست، بلکه به عنوان زنی آزاده و آزادی خواه و روشنفکر یاد می شود.
در بزرگداشت و یاد وی مقاله ها نوشته شده، فلم ها و نمایش ها ساخته شده و کنفرانس های ادبی برگزار می شود.
در سال 2010 کنفرانس علمی، بزرگداشت رابعه بلخی، به نام «رابعه بلخی و جایگاه او در شعر و ادب پارسی» با حضور جمعی از پژوهشگران، نویسندگان و شاعران 3 کشور هم زبان افغانستان، تاجیکستان و ایران، در شهر دوشنبه تاجیکستان برگزار شد.
این همایش از طرف بخش تشکیلات بینالمللی «استقبال» طی 2 روز در تالار همایشهای وزارت فرهنگ تاجیکستان میزبان راه اندازی شد.
از رابعه، بانوی شعر و عشق چه می آموزیم؟
در زمان حکومت طالبان ، آرامگاه بانو رابعه بر روی علاقمندان بسته شد. امروزه اما آرامگاه بانوی عشق و ادب، زیارتگاه و وعده گاه جوانان و زوج های عاشق و دلداده افغانستان است.
به غیر از 7 غزل و چهار دوبیتی و 2 بیت مفرد باقی مانده از 2 مجموعه اشعار این بزرگ بانو ، مهمترین ثمره زندگی کوتاه او در خاطره جهان، مقدسترین تلاش انسان در زندگی (دستیابی به عشق) بوده است.
آرامگاه او در پارکی کوچک در «بلخ» است و همه روزه افراد بسیاری برای زیارت آرامگاه او به این مکان میآیند. برای بسیاری از مردم بلخ و افغانستان، آرامگاه رابعه بلخی مکانی شریف و مورد احترام است.
فارس نوشت: در سراسر کشور افغانستان سرک ها، مکاتب و میادین بسیاری به نام رابعه بلخی گذاشته شده است که نشان از میزان احترام به این شاعر و فرزانه سده چهارم هجری است.
در سالهای اخیر و در مقابل آرامگاه منسوب به امام علی (ع) در بلخ – مزارشریف – نیز یادبود بزرگی به افتخار رابعه بلخی ساخته شده است.
نمونهای از چکامه این چکامه سرای پارسی زبان
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
صبا نافهٔ مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از چه معنی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
بمیماند اندر عقیقین قدح
سرشکی که در لاله مأوی گرفت
قدح گیر چندی و دنیی مگیر
که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت
سر نرگس تازه از زرّ و سیم
نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسی گرفت
و نیز:
عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سخت تر گردد کمند
از چکامه های دیگر رابعه بلخی
ز بـس گـل کـه در بـاغ مـأوی گــرفــت
چــمــن رنــگ ارتــنــگ مــــانــــی گــرفــت
صـبا نـــافــه مــشـک تـبـت نـداشــت
جـهـان بــوی مـشــک از چــه مـعـنـی گرفت
مگر چشم مجنون به ابــر انــدر است
کـه گـل رنـگ رخـسـار لـیـلــــی گـــــرفــت
بـه مـی مــانـد انـدر عـقـیـق قـــــــدح
سـرشـکـی کـه در لالـه مــأوی گــــــــرفـت
ب م