ایرانگردی
درست یک سال از مرگ شاعر دردهای و رنج های مردم افغانستان گذشت.
شاید کمتر شاعر، یا هنرمندی افغانستانی باشد که با نام «عفیف باختری» و یا دردها ، لبخند ها و نیشخندهای جاری در شعرهای او آشنایی نداشته باشد.
عفیف باختری، یکی از شاعران سرشناس افغانستان بود. باختری در سال سیزده چهل و یک خورشیدی در بلخ زاده شد. دورهی دانشآموزی را در بلخ و دورهی دانشجویی را در دانشکدهی کشاورزی دانشگاه کابل سپری کرد.
پس از دانشآموختگی، به سمتهای آموزگاری، کارمند اداری انجمن نویسندهگان بلخ و ادارهی کل امور فرهنگی و اجتماعی ولایت های شمالی کشور، مسوول بخش فرهنگی و اجتماعی اداره هلال احمر در بلخ، سردبیری نشریهی "جهان نو" و مدیر مسوول ماهنامهی "الف تا یا" در بلخ کار کرد.
در جشنوارهی شعر معاصر افغانستان که در کابل برگزار شد، عفیف باختری عنوان بهترین شاعر ده سال پسین افغانستان را نیز گرفت.
عفیف باختری در تمام عمرش فقط در افغانستان زیست. اغلب بایسکل، سوار میشد. فقیرمشرب و عیارمنش بود. با وجود دریافت جوایز متعددی از مقام ریاستجمهوری افغانستان گرفته تا برگزیده گی در جشنواره شعر فجر ایران، شاعران بازاری و جایزهبگیر را به استهزا میگرفت و هیچ اهمیتی به آن جوایز نمیداد
از او پنج مجموعهی شعری به نامهای «سنگ و ستاره»، «آوازهای خاکستری»، «من با زبان دریا»، « یک پیاله چای چهطوری؟ عزیز من!» و «صد غزل» چاپ شده است.
سرانجام او به دلیل بیماری، جمعهشب، هشتم ثور سال ۱۳۹۶ خورشیدی در بیمارستان ابوعلی سینای بلخی در شهر مزار شریف، درگذشت.
درگذشت او از دید ادیبان و فرهنگیان افغانستان، ضایعهی بزرگ و جبرانناپذیر برای جامعهی ادبی افغانستان و فارسی زبانان بود.
در ادامه به یکی از شعرهای این شاعر و هنرمند افغانستانی پرداخته ایم:
می میرم و به مرگ خودم گریه می کنم
ای زنده گی برای تو کم گریه می کنم؟
پایان راه و یار مسافر در ایستگاه
حالا که می رسیم به هم گریه می کنم
آشفته حال و پرت و پراگنده و غریب
با سر و وضع نا منظم گریه می کنم
غم، اره می کند کمرم، زوزه می کشم
شب، خنده می کند به غمم گریه می کنم
با یک دو جرعه حوصله ام سر نمی رود
اما همین که نشه شدم گریه می کنم
جانم! تمام گریه برای خودم که نیست
غیر از خودم برای تو هم گریه می کنم.
ن ذ