نشرات زنده
فارسی English عربي
98
-
الف
+

حماسه‌ای هزار ساله؛ شاهنامه و پیوند دل‌های پارسی‌گویان

شاهنامه تنها قصه‌ پهلوانان نیست؛ میراثی است که زبان و فرهنگ مشترک سه ملت پارسی‌گو را زنده نگاه داشته است.

به گزارش آی‌فیلم۲، این روزها که بار دیگر نام «فردوسی» بر زبان‌هاست و سخن از شاهنامه‌ او در میان فرهنگیان و دوستداران ادب جاری است، سزاوار است که در برابر عظمت این حماسه‌سرای سترگ سر تعظیم فرود آوریم. فردوسی، آن مرد آسمان‌همت توس، شاعری نبود که تنها برای دل خویش بسراید؛ او برای همه ما ـ برای ایرانی، برای تاجیک و برای افغان ـ زبانی آفرید که همچون رود جاودان از دل تاریخ جاری است.

بیش از سی سال از عمرش را در راهی گذراند که کمتر کسی توان پیمودن آن را داشت. در حالی که بیم خاموشی زبان پارسی می‌رفت، او با عزم پولادین و همتی آسمانی، بیش از پنجاه هزار بیت آفرید تا شاهنامه‌اش به ستونی بدل شود که سقف فرهنگ ما بر آن استوار است. اگر امروز در بلخ و بدخشان، در هرات و کابل، در سمرقند و دوشنبه، در شیراز و توس، همه با یک زبان سخن می‌گوییم، این از برکت آن مرد است که زبان را از گزند زمانه رهانید.

شاهنامه تنها قصه‌ شاهان و پهلوانان نیست؛ در حقیقت، تپیدن رگ‌های یک ملت است. رستم و سهراب، زال و رودابه، کاوه آهنگر و کیخسرو، همه زنده‌اند و با ما سخن می‌گویند. هرگاه رستم در میدان نبرد فریاد برمی‌آورد، هرگاه کاوه بر درفش خویش کوفت، این تنها افسانه نبود؛ بلکه پژواک آرزوی همیشگی ملت‌ها برای آزادی و عدالت بود. شاهنامه از پوست کاغذ فراتر رفت و به خون ما بدل شد؛ خونی که در رگ‌های همه پارسی‌گویان می‌دود.

در افغانستان، از کوچه‌های هرات تا دشت‌های پامیر، شاهنامه بارها در محافل فرهنگی خوانده شده و هنوز هم صدای آن در میان بزرگان و جوانان شنیده می‌شود. در تاجیکستان، ابیات فردوسی نه تنها در کتاب‌ها که در زبان روزمره‌ مردم زنده است. در ایران نیز فردوسی را ارج می نهند و هر سال یادش را با شکوه گرامی می‌دارند. این همه نشان می‌دهد که فردوسی نه شاعر یک سرزمین، که شاعر همه‌ ماست؛ او مرزها را درنوردید و با کلامش دل‌های ما را به هم پیوند زد.

پیام فردوسی روشن بود: زبان، ریشه‌ هستی یک ملت است. اگر زبان بماند، ملت زنده است و اگر زبان بمیرد، همه چیز نابود می‌شود. او با شاهنامه‌اش، پلی از گذشته به آینده ساخت و به ما یادآور شد که پاسداری از زبان و فرهنگ، همانا پاسداری از خویشتن خویش است.

اکنون، هزار سال از روزگار فردوسی می‌گذرد، اما صدای او هنوز از لابه‌لای ابیات شاهنامه طنین‌انداز است. او ما را فرا می‌خواند تا زبان و فرهنگ خود را همچون گوهر جان پاس داریم. شاهنامه نه تنها قصه‌ دیروزیان، بلکه چراغ راه فرداییان است.

پس بیایید در افغانستان، تاجیکستان و ایران، این میراث جاودان را همچنان زنده نگاه داریم؛ در خانه‌ها بخوانیم، در مکتب‌ها و دانشگاه‌ها بیاموزیم، و در دل‌ها جای دهیم. این کمترین ادای احترام به آن مردی است که با قلم خود، جان خویش را فدای زبان کرد و به ما آموخت که تا جهان باقی است، پارسی نیز زنده خواهد بود.

نظر شما
ارسال نظر